اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   
  وبلاگ دوست داران آقا امام زمان(عج)
آخرین مطالب
درد دل ...
مقام معظم رهبری در دیدار شرکت کنندگان همایش مجمع جهانی اهل بیت(ع
او در میان ماست؟!
علی(ع) درد دین داشت
آمریکا هنوز قدرتمندترین رهبر جهان را نشناخته است
صهیونیست ها یهودی نیستند!
بسم رب الشهدا
[عناوین آرشیوشده]
 
آرشیو مطالب
شهریور 89
شهریور 90
 
پیوندهای روزانه
بصیرت
[آرشیو(1)]
 
کجائید ای شهیدان خدایی....
کربلایی «علی جنیدی»، یادش بخیر! سفر کربلا را یادت می‌آید؟ شب آخری که قرار بود برگردیم ایران، عشق اباعبدالله (ع) دیوانه‌ات کرده بود و سراسیمه در بین‌الحرمین راه می‌رفتی. آرام و قرار نداشتی، دیدی یک جایی روضه حضرت رقیه (ع) می‌خوانند، زانوهایت همانجا لرزید و زمین‌گیر شدی.

همیشه داوطلب بودی تا کارهایی را که دیگران انجام نمی‌دهند را انجام بدهی؛ به فکر زحمت افتادن نبودی و هر کاری را برای بچه‌های بسیج رحمت می‌دانستی. آنقدر به کارهایت تسط داشتی که گاهی بچه‌ها بهت می‌گفتند «کارشناس اردو»...

 

یادش بخیر! تیرماه سالی که رفته بودیم اردوی جهادی ایلام، پشت وانت به همراه...... در آن گرما و آتشی که از آسمان به زمین می‌بارید، برای بچه‌های جهادی در روستاها غذا می‌بردی، بدون اینکه احساس خستگی و گرما کنی. تو هر روز این مسیر را می‌رفتی و من فقط یکبار با تو بودم و آن یک روز را برای همیشه به خاطر می‌سپارم. روزها حواست به همه چیز بود و شب‌ها هم بعد از نماز مغرب و عشا که مراسم زیارت عاشورا برگزار می‌شد، تا آخرش می‌نشستی و تا جواب سلام را از اباعبدالله (ع) نمی‌گرفتی از جا بلند نمی‌شدی.همه باهات شوخی می‌کردند، هیچ کدام را به دل نمی‌گرفتی، با روی خوش استقبال می‌کردی و در جواب شوخی‌ها هیچ وقت بی‌‌ادبی نمی‌کردی.دو هفته پیش در قرارگاه راهیان نور غرب کشور بودی، حسابی خودت را برای رفتن آماده کردی؛ یادش بخیر! چند شب پیش یعنی شب قبل از هجرتت، تیم جهادی از دانش‌آموزان تهران و کرمان به منطقه ‌آمدند و قرار ‌شد تا در «قراویز» برنامه‌ای برگزار کنیم. از دم غروب در تپه «قراویز» حضور پیدا کردیم، یکی از راویان را هماهنگ کردی تا برای بچه‌ها روایتگری کند، آن شب با حضور بچه‌ها قرار شد تا برنامه شب عملیات از جمله توجیه نیروها، خداحافظی رزمنده‌ها باهم و حنابندان شب قبل از عملیات را در منطقه برگزار و یادآوری کنی. برنامه‌‌های پیش‌بینی شده و رزم شبانه انجام شد و حال و هوای خوشی به همه ما دست داد. روی تپه، روضه حضرت زهرا (س) خواندند و سینه‌زنی فوق‌العاده‌ای برگزار شد، آن شب همه یک حال دیگری داشتند و قلب‌ها به هم نزدیکتر شده بود.

یادش بخیر! روزی که خبر تدفین شهدای گمنام را در دانشگاه علامه شنیدی، سر از پا نمی‌شناختی؛ ما می‌گفتیم اگر شهدا در ایامی که امتحانات است به دانشگاه بیایند کسی استقبال نمی‌کند؛ اما تو با سکوت خود می‌گفتی «شهدا خودشان مدیریت می‌کنند و رونق می‌دهند»؛ ما می‌گفتیم «شهدا باید مهرماه بیایند تا مراسم پرشوری برایشان برگزار شود» و تو می‌گفتی «اول باید این شهدا بیایند و بعد من بروم» امروز تو رفتی و ترم جدید را باید با خاطراتت پشت سر بگذاریم و مهر ماه می‌آید و خودت مایه برکت دانشگاه می‌شوی!

یادش بخیر! یک بار که رفته بودیم اردوی جهادی در یکی از روستاهای ایلام، خواهرها از تو خواستند برا‌شان بیسکویت بخری؛ اسمش را هم گفتند، رفتی و با یک کیسه «ویفر» برگشتی که همه کلی بهت خندیدند و تو با همان صداقت همیشگی‌ات گفتی «چه فرقی می‌کند!».حیف زود گذشت و قدر تو را ندانستیم، آن روزها و شب‌هایی که در اردوی راهیان نور باهم می‌گذراندیم؛ از آن همه غیرتت وا مانده بودیم؛ همیشه دغدغه‌ات این بود که بعد از 11 شب، جنبنده‌ای نباید در اردوگاه باشد و همه باید در اتاق‌هایشان مستقر شوند.خادم‌الشهدا «علی جنیدی» یادش بخیر! شب قبل از رفتنت، برای دوستانت پیام فرستادی که «فقط یک کلام! اینجا آدم به فضای شهادت خیلی نزدیکه»؛ در این چند روز همه بچه‌ها پیامت را برای یکدیگر ارسال کردند و برای همیشه آن را یادگاری نگه داشتند. 

یادش بخیر! آخرین شبی که در کنار تو تا سحر در قراویز گذشت و صبحی که در محور سرپل ذهاب ـ کرمانشاه ... برای آخرین بار تصویر چهره همیشه دراندیشه‌ و البته مهربانت در ذهن‌مان ثبت شد! تو از جاده‌های پرپیچ ‌و خم سرپل‌ذهاب پرگشودی تا در راه آسمانی شهدا را در همان آسمان بیابی؛ گویی تو دانسته بودی در زمین ماندن راهی برای آدمی نخواهد گشود... «علی جنیدی»؛ از وقتی شنیدیم با ما خداحافظی کردی، تمام بچه‌ها پیام‌ تبریک رفتنت در زیباترین مسیر و پیام تسلیت ماندن بی‌تو را به یکدیگر ارسال می‌کنند؛ در یکی از این پیام‌ها آمده بود «در باورمان نمی‌گنجد که جسم همرزم دیروزمان را در پهنه زمین به خاک سپردیم؛ ولی دلگرم و آرام می‌شویم آنگاه که به یادمان می‌آید تو مانند دیگر شهدا زنده هستی و نزد پروردگارت روزی می‌خوری».


جوان امروز | 12:6 صبح - یکشنبه 90/6/27
+ نظر
 
منوی اصلی
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
 
درباره وبلاگ

جوان امروز

 
سایر امکانات
 


تمامی حقوق محفوظ می باشد!

www.ShiaTheme.com